top of page
ملیحه خورسند

شاخه‌های قطع شده


من زن هستم، نیمی از پیکر جامعه که همواره نادیده گرفته می‌شود. از اول بودم؛ ولی این‌قدر پشت پرده‌ها نهانم کردند که از یادهافراموش شدم. حالا که پرده‌ها را کنار زدم تا آزادانه زندگی کنم، در صدد نابودیم آستین برزدند. می‌ترسم آرزوهایم یتیم شوند و رویاهایمبدون سرپرست بمانند. نگران تلاش‌های چندین ساله‌ام هستم؛ ممکن در چشم برهم‌زدنی نابود شوند. سال‌ها زحمت کشیدم، از جان مایهگذاشتم و‌ پی هر چیز را به تن مالیدم؛ تا روزی دیده شوم و من را به رسمیت بشناسند و ثابت کنم که زن هم می‌تواند.


می‌تواند زندگی کند و زندگی‌ بسازد. با تمام موانع برای گذشتن از چاله‌های عمیق کنده شده پیش پایش مبارزه کند و موفق شود. گویا اینتوانستن‌ها به مزاج این ترسوْ آدم‌هایی که با دیدن شاخه‌های قوی سر به فلک هراسیدند، خوش نمی‌خورد. که همواره شاهد قطع‌ شدنشاخه‌های بلندی هستیم که حتی آب و نور را از آن‌ها دریغ کردند، با وجود آن باز هم خود را به آسمان رساندند. گل‌هایی که اگر بوی‌شاندر این فضای آلوده‌ی متعفن نپیچد، نفس‌کشیدن ناممکن است.


از خود می‌پرسید چرا؟ چرا زن را کم می‌شمارند و می‌خواهند کم بماند؟


شاید هم با این فکر که جامعه‌ای سنتی افغانستان همین‌گونه است و نمی‌شود کاری کرد خود را قانع می‌سازید، ولی چنین نیست. جامعه کیست؟ آیا نیمِ همین جامعه منِ زن نیستم؟ آیا نیم دیگر از بطن منِ زن بوجود نیامده است؟ جامعه مقصر نیست؛ منِ زن مقصرم. به راستی هم ضعف از ماست. ما که خود را نمی‌بینیم، به توانایی‌های خود باور نداریم و هموارهبرای تکیه کردن دنبال تکیه‌گاهی به نام مرد هستیم.


اگر منِ زن به آنچه هستم باور داشته باشم و قبول کنم بدون وصله‌زدنِ نام مرد به خود می‌توانم به پیش بروم، دیگر کسی من را ضعیفنمی‌پندارد. سال‌ها سکوت کردیم، چشم داشتیم ولی انگار کور بودیم، گوش داشتیم و تظاهر به نشنیدن کردیم.

دیگر بس است!


از تمام زنان سرزمینم که این دردناکْ کلمات چیده شده کنار هم را می‌خوانند خواهش می‌کنم سکوت را بشکنید، پرده‌ها را کنار بزنید و ازمبارزه‌ کردن هراس نداشته باشید. بگذارید ما نسل سوخته باشیم تا آرزوهای نسل‌های بعدی بی‌سرپرست نماند.



4 views0 comments

Recent Posts

See All

حال ما خیلی بد است

با رفیقِ روز‌های خوب و بدم “شبانه” صحبت می‌کردم در جریان صحبت‌ها به از دست دادن‌ها و دوباره نیافتن‌های‌مان صحبت می‌کردیم. گفتم؛ برای‌ما هیچی

ميخواهم گريه كنم

ميخواهم گريه كنم، فرياد بزنم به حالم به حال مردم ابن ملت و مخصوصا به حال زنان اين ملت. ميدانم همه ملت و همه جوانان اين وطن و نه تنها زنان...

۲۴ اسد هجری خورشیدی

چشمهایم را بسته ام! ذهنم تصاویر فرار آدم‌ها را برای هزارمین بار تکرار می‌کند. ترس در چشم همگان واضح دیده می‌شد؛چه پیر، جوان و کودک! در...

Комментарии


Post: Blog2_Post
bottom of page